صوفیه| ۴
12 - صوفیّه در مصافحه با دو دست و بوسیدن دستها پس از مصافحه اهمیّت بسیار میدهند، و در این راستا به این حدیث از «عیون اخبار الرّضا(ع)» اشاره میکنند: «عَقْدُ الْبَيْعَةِ هُوَ مِنْ أَعْلَى الْخِنْصِرِ إِلَى أَعْلَى الْإِبْهَامِ وَ فَسْخُهَا مِنْ أَعْلَى الْإِبْهَامِ إِلَى أَعْلَى الْخِنْصِر» و به روایت «سلیم بن قیس» از «سلمان فارسی» اشاره میکنند که در آن «سلمان» نقل میکند: «چون مردم با ابوبکر بیعت کردند، خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمدم در حالی که آن حضرت مشغول غسل دادن بود عرض کردم: ابوبکر بر منبر پیغمبر(ص) قرار گرفته و مردم با او بیعت میکنند و راضی نیست که با یک دست بیعت کنند.» و غرض این است که بگوید در صدر اسلام، مصافحه با دو دست بوده است و همچنین به حدیث «تشبیک اصابع» در هنگام مصافحه به این لفظ «شَبکَ أصَابِعَه فِی أصَابِعِه» اشاره کرده و میگویند: چون مقصود از «تشبیک»، چنگ کردن همه انگشتان نیست و در هیچ تاریخ و خبری نرسیده است، پس نزدیکتر به اخبار همان مصافحهای فقری است؛ و در مورد بوسیدن دست هم به خبر «ابی خالد قمّاط» از حضرت باقر(ع) استشهاد میکند که فرمود: «انَّ المُؤمِنینَ اِذَا التَقیَا وَ تَصافُحا ادخَلَ الله یَدَه اَیدِیهِمَا فَصَافِح اَشَدهُمَا حُبّاً لِمصاحِبِهِ.» که ظاهراً مقصودشان این است که چون خدا دست خود را میان دو دست آنها میبرد، باید آن دست را که خدا با آن مصافحه کرده ببوسند.
راجع به مصافحه: امّا روایت عیون اخبار الرضا(ع) و حدیث سلمان در مورد بیعت است و به مصافحه مؤمنین با یکدیگر ارتباط ندارد؛ و با روایات بسیاری که دلالت بر انجام مصافحه با یک دست دارند از جهت مورد، جدا هستند.
امّا حدیث «تشبیک اصابع»: مراد از آن یا همان اخذ اصابع با صابع است، و یا وارد کردن اصابع در اصابع هست و معیار دیگری از آن استفاده نمیشود.
امّا این که گفته است: در هیچ تاریخ و خبری نرسیده است که مقصود از تشبیک، چنگ زدن همه انگشتان مانند پنجه گرفتن باشد، جوابش این است که: معنای لغات را باید از کتب لغت و اهل لسان گرفت، و غیر از معنایی که ذکر شد، معنای دیگر در اینجا از اهل لغت نقل نشده است.
امّا حدیث حضرت باقر(ع) و جمله «ادخَلَ الله یَدَه اَیدِیهِمَا فَصَافِح اَشَدهُمَا حُبّاً لِمصاحِبِهِ»: اگر مقصود استناد به آن برای استحباب مصافحه به دو دست باشد، به ملاحظه «ایدیهما»، جواب همان است که مجلسی(ره) فرمود و به فرموده استاد فنّ، شیخ رضی(ره) نیز استناد کرده است و در قرآن مجید در مثل این مورد از جمع، تثنیه اراده شده است؛ و از اینرو در «فَاقطَعُوا أیدِیهِمَا» گفته نشده است هر دو دست سارق یا سارقه باید قطع شود.
اگر مقصود، استحباب بوسیدن دست پس از مصافحه است، از آن به هیچ یک از دلالات ثلاث استفاده نمیشود؛ ولی تادّباً با توجّه به مثل این فضیلت، خوب است.
به هر حال، این مطالب جزئی، مطالب مورد ایراد به صوفیّه نیست. ایرادات در فرقهسازی و بعضی عقاید فاسده و قطب و مرشد تراشی آنهاست و اشعار کفرآمیز و کلمات خلاف نصوص قرآن و سنّت که از آنها صادر شده و به آن افتخار میکنند و شطحیّات مینامند، مشرکانه یا ملحدانه است؛ که البتّه ما به هر کس که خود را صوفی میداند آن را نسبت نمیدهیم؛ ولی مسالک آنها، مسالکی است که در اصل قابل تطبیق با شرع نیست و تفرقه و جدایی از راه اهلبیت(ع) و کتاب و سنّت است. ایراد این است که چرا باید وقتی آن پیرمرد، فرزندش جانشین او شود و بعد از او هم فرزندش، و بعد از او عمویش؟ به صورتی که معلوم است میخواهند این دستگاه را رها نکنند و این خلق بیچاره را در اشتباه نگه دارند. این کارها به چه دلیل است و چه مجوّزی دارد؟
مصافحه فقری و این اصطلاحات یعنی چه؟ اسلام فقیر و غیر فقیر ندارد. یَا أیّهَا النَّاس أنتُمُ الفُقَراء إلَی اللهِ[1]؛ همه به نسبت به خدا فقیرند؛ همه مصافحه میکنند.
این و آن و مشرّف شده و نشده ندارد. این برنامه تشرّف و این اعمالی که مثل «کیوان قزوینی» - که عمرش را به قول اینها در فقر گذرانده بود و در فضل و اطلاعات آن، معاصرش را شاگرد خود محسوب نمینمود- آنها را نقل کرده همه را به باد ردّ و انتقاد گرفته، از کجا و چه منبعی اخذ میشود؟
مسئله روشنتر از این است که محتاج به بیان و تکرار بیان ایرادات و اضلال این مراشد و اقطاب باشد. با این همه کتابهایی که علما و محدّثین و حاملان علوم و احادیث اهلبیت(ع) در ردّ این طایفه و فرق آنها و اثبات انحرافشان و حتّی کفر بسیاری از سران آنها نوشتهاند، برای کسی جای سخن نمانده است.
این شخص که میگوید اخبار ذمّ، مربوط به صوفیّه سنّی است، به او باید گفت: بیشتر این افرادی که شما از آنها دم میزنید از اهلسنّتاند. همین شجرهنامه خندهدار و مضحکی که اخیراً یک فرد عامّی برای شما نوشته و ... بیشترشان از اهلسنّت و مریدان حتّی معاویه هستند. چرا باید انسان اینقدر چشم انصافش را بپوشاند و حقایق را انکار کند؟
13 - ما پنج نفریم که مذهب حقّه و فرقه ناجیّه را انتخاب کردهایم؛ امّا مردم چند سؤال به ذهن ما میاندازند و مشوّش میکنند. لطفاً پاسخ صحیح را تفصیلاً مرقوم فرمایید.
الف - مذهب اهل تشیّع قبلاً بوده، یا صوفیّه نور بخشیّه؟
ب - اهل تصوّف از کجا شروع شد و در چه زمانی بود؟
ج - فرقه همدانیّه نور بخشیّه از کجا شروع شد؟
سعادت تشرّف شما به تشیّع را که اسلام راستین و پیروی از قرآن کریم و عترت حضرت رسول اکرم(ص) است، تبریک و تهنیت میگویم. خداوند متعال شما را بر این اعتقاد اصیل و اصلی اسلامی ثابت و پایدار بدارد.
امّا پاسخ سؤالات به طور مختصر و فشرده:
پاسخ سؤال الف - عنوان «شیعه»، عنوانی است که شخص رسولالله(ص) بر پیروان علی بن ابیطالب(ع) اطلاق فرمود و موقعی که آیه کریمه اِنّ الَّذین آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات اُولئکَ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ[2] نازل شد، آن حضرت به علی(ع) فرمود: «هُم أنتَ وَ شِیعَتُکَ»[3].
در موارد دیگر نیز همین عنوان را حضرت پیغمبر(ص) بر شیعیان و پیروان علی(ع) اطلاق فرمود و از همه آنها استفاده میشود که فقط فرقه ناجیّه، شیعه آن حضرت هستند.
مذهب شیعه، یعنی ولایت و خلافت و جانشینی علی(ع) نیز از همان اوایل بعثت حضرت رسول اکرم(ص) ابلاغ شد و در واقعه «یوم الدّار» و «یوم الانذار» وقتیکه آیه وَ أنذِر عَشِیرَتَکَ الأقرَبِینَ[4] نازل شد و به امر حضرت رسول(ص) آن برنامه ضیافت از خویشاوندان رسول(ص) عملی شد، خلافت و جانشینی بلافصل علی(ع) را به صراحت ابلاغ فرمود. بعد هم در موارد و مناسبات مکرّر این مطلب را رسول خدا(ص) بیان فرمود؛ تا در غدیر خم و در آن اجتماع عظیم و باشکوه، برحسب امر اکید الهی، رسماً و در محضر عامّ مردم تعیین و نصب رسمی علی(ع) با ابلاغ حکم «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَولَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالاهُ وَ عَاد مَن عَادَاهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ ...»[5] برگزار شد.
برحسب احادیث متواتره «ثقلین»، «سفینه» و «امان» و احادیث بسیار دیگر، رسول اکرم(ص) امّت را به علی(ع) و اهلبیت و عترتش ارجاع داد تا از ضلالت و گمراهی مصون بمانند. در احادیث بسیاری ازجمله به بیش از سیوچهار طریق، در «مسند احمد» روایت شده است که پیامبر اکرم(ص)، ائمّه بعد از خود را 12 نفر تعیین نمود که فقط یگانه مصداق آن، همین مذهب حقّ شیعه اثنیعشری است که شما به سعادت ایمان به آن نائل شدهاید. این مطالبی که نوشته شد همه از کتب حدیث و صحاح و سنن و تفسیر و تاریخ اهلسنّت است و از همه استفاده میشود که فرقه ناجیه، فقط فرقه علی بن ابیطالب است که رسول خدا(ص) فرمود: «عَلِیٌ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِی یَدُورُ الحَق مَعَهُ حَیثُما دَارَ»[6].
همچنین درباره قرآن و اهلبیت(ع) فرمود: «مَا إن تَمَسَّکتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا فَاِنَّهُما لَن یَتَفَرَّقَا اَو لَن یَفتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی الحَوضِ». اسلام در عصر رسالت این بود - رسالت محمّد و خلافت علی- ولی بعد از آن حضرت، این انشعاب و ظهور این فرقه دولتی و حکومتی که بعدها عنوان سنّی پیدا کرد، ظاهر شد (و الله العالم).
پاسخ سؤال ب و ج - تصوّف از فرق مستحدثه است، و اسلام غیر از آنچه رسولالله(ص) از اصول و فروع به آن دعوت فرموده، و قرآن و نیز عترت آن حضرت - که مفسّران تضمین شده قرآناند - بیان کردهاند، حرفی و دعوتی ندارد. و فرق صوفیّه با عقایدی که دارند، در ضلالت هستند. بسیاری از کسانی که از شیعه و اهلسنّت تحقیق کردهاند، اصل آنها را اسلامی نمیدانند؛ آنان به مرور زمان فرقههای بسیار و شعبات زیادی پیدا کردهاند که از جمله همین همدانیّه نوربخشیه و دیگران هستند. هر برنامهای که بگویند، در صورتی که با برنامههای شناخته شده اسلام و مسلمانان مطابق نباشد - یعنی به عنوان این فرقهسازیها و وابستگیها به پیر و مرشد و حرفهای شرکآمیز باشد- همه باطل است و از اسباب تقهقر و عقبماندگی مسلمین است. و الله العالم. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
پینوشتها:
[1]. فاطر/15.
[2]. بینه/7.
[3]. بحار:22/458.
[4]. شعرا/214.
[5]. بحار:4/203.
[6]. الغدیر:3/178.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی